وبلاگ فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

وبلاگ فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

۱۷
آبان

 

 

  • فامیل دور
۲۳
مهر

سلام

امشب اعصابم خورده و اگه اونایی که تو پست قبلی گفتن به مادرت بگو سه باره زنگ بزنه و نظر اون خانواده بی شعور رو بپرسه دم دستم بودن شل و پل میکردم خخخخخخخ

 

قبلا گفتم که دوتا واسطه مهربون هستن که بهم دختر معرفی میکنن یکیشون تو چند روز گذشته عکس یه دختری رو برام فرستاد به همراه مشخصاتش و نظرم رو پرسید ( قبلا گفتم که هیچ واسطه ای عکس نمیفرسته اما اینا چون حساسیت های من رو ظاهر رو میدونن عکس دختر رو هم برام میفرستن) هیچی دیگه طبق معمول از دختره خوشم نیومد و به خانم واسطه گفتم ایشون هم پیگیر اون دختر قبلیه شدن و منم داستان رو براشون تعریف کردم و ایشون هم قصدشون همیشه کمک کردنه گفتن اگه مایل باشید من باهاشون صحبت کنم و اگه نظرشون منفی نبود بهتون خبر میدم که مادرتون مجدد تماس بگیرن..

منم گفتم اینجوری مشکلی ندارم.. امشب بهم پیام دادن که به مادرت بگو بهشون زنگ بزنن ..

 

مادرم هم به مادرشون زنگ زدن و اون خانم شروع کردن به داستان تعریف کردن که دخترم چند روز پیش با یه اقایی رفتن بیرون و از رفتار اقا زده شدن و الان دیگه کلا قصد ازدواج ندارن...

اینو که مادرم گفت بهش گفتم بهش فحش ندادی؟؟!!مگه ما مسخره اینا هستیم ....یعنی شانس اوردن که گوشی دست خودم نبود وگرنه هرچی که لیاقت خانواده بی شعورشون بود  نثارشون میکردم...

 

بی شرفا فکر نمیکنن یه خانواده و دوتا معرف رو یه ماه سر کار گذاشتن و اصلا فکر نکردن پسر بیچاره چه گناهی کرده که باید جلوی مادر غرورش بشکنه؟؟؟ مادرم که جز با احترام با اون خانواده بی شعور رفتاری نکرده بودن ..سه بار هم که بنده خدا تماس گرفت...

 

واقعا من فاز اینجور ادما رو نمی فهمم.. خوب به هر دلیلی جوابتون منفیه عین ادم همون اول بنالید دیگه ... این بازیا چیه... یعنی از حق الناس نمی ترسید؟؟!!!

به اون خانم واسطه گفتم بنده خدا هنگ کرد... فقط اظهار شرمندگی میکرد...

من خودم رو ادم خوبی نمیدونم ولی واقعا همیشه یه چیزی برام مهم بوده و اونم رعایت حق الناسه.. اینکه به مردم احترام بزاریم.. خدا شاهده هر دختری رو نپسندیدم همون روز بهش گفتم یعنی حتی نزاشتم یه روز معطل بمونه .. میدونم صبر کردن و منتظر بودن چقد بده...

 

به هرحال وای به حال اونایی که گفتن دوباره تماس بگیر... دم پرم بیایید خونتون گردن خودتونه

شیطونه میگه عکس دخترش رو بزارم تو نت ابروشو ببرم.. لعنت بر شیطون..

angryangryangryangry

 

 

اهنگ رو با هدفون و با صدای بلند گوش کنید...

 

 

 

  • فامیل دور
۱۶
مهر

سلام دوستان

از این به بعد تصمیم گرفتم به جز خاطرات خاستگاریام مطالب جالب و اهنگ هم داخل وبلاگ قرار بدم.. در مورد اهنگ و ترانه ادعام میشه... یعنی اینکه اکثر اهنگایی که بگم هیت میشن بی برو برگرد هیت میشن.. البته سعی میکنم اهنگ هایی بزارم که حق الناس برام نداشته باشه.. یعنی اهنگایی رو میزام که خواننده هاشون اکثرا ناشناس هستن و ترانه هاشونو خودشون به صورت رایگان در سایت های پخش اهنگ قرار میدن...

 

اینم بگم که یه سلکشن 200 اهنگی از ترانه هایی که درباره بارون خونده شده در طی چند سال جمع کردم که اونا رو به هیشکی نمیدم و تو وبلاگ هم نمیزارمشون فقط خواستم دلتون رو بسوزونم.. بعضی شبای پاییز که بارون میاد میزنم بیرون و تو ماشینم با صدای بلند بهشون گوش میدم البته تنهایی( شکلک گریه لطفا)..

 

تو ماشینم سیستم خفنی هم دارم تصور کنید زیربارون نصفه شب ترانه های بارونی با صدای بلند و سرعت کم ماشین چه شودددددددددد

 

امشب هم میخوام یه کلیپ جالب از اقوی همساده (عشق سوم در کلاه قرمزی) براتون بزارم که اتفاقا به حال و هوای وبلاگم هم میخوره...در خصوص علف به دهن بزی باید شیرین باشه معروفه

بینید و نظرتون رو بگید که موافقید چند وقت یه بار کلیپ و ترانه بزارم یا نه؟؟؟

 

اصلا مگه می تونید مخالفت کنید ... وبلاگ خودمه دوست دارم هرکاری باهاش بکنم خخخخخخخخ

 

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 33 ثانیه

  • فامیل دور
۰۷
مهر

سلام

همین هفته پیش از طریق یکی از همون خانمهایی که گفتم تو تلگرام فعالیت دارن یه خانم متولد 67 بهم معرفی شد که عکسشون رو هم دیدم.. این معرفه خیلی باحاله خودش از قبل عکس دخترا رو برام میفرسته چون میدونه من رو چهره و حجاب حساسم خخخخ.. چهره اش محجبه و خوب بود البته شاغل نبود و خونه شونم قلهک بود.. 

خانم واسطه نظرمو پرسیدن منم گفتم معرفی کنید و شمارشونو بدید ایشون هم شماره دادن مادرم با مادرشون تماس گرفتن و عکس های منو برای مادرشون فرستادن و ایشون گفتن با دخترم صحبت میکنم و بهتون خبر میدم... فردا شبش به مادرم گفتم تماس بگیرن و ایشون هم با مادر دختر خانم تماس گرفتن و مادرشون گفتن یه چند روزی زمان بدید و خبر میدیم..

الان هم یه هفته گذشته و خبری نشده.. مادرم میگفت بزار دوباره زنگ بزنم اما من مخالفت کردم و گفتم خودشون باید شعور میداشتن و خبر میدادن ما که یه بار برای گرفتن جواب زنگ زدیم........

من تعجب کردم چون تا حالا کسی برای دیدن عکس اینقد معطلمون نکرده بودن معمولا همون روز یا نهایتا فرداش یا میگن دخترمون پسندید و شماره دختر رو میدن برای هماهنگی جلسه حضوری یا هم میگن نپسندیدن و قضیه منتفی میشه.....

به هرحال تو این قضیه خواستگاری هر روز دارم چیزای جدیدی میبینم........

راستی ارشد هم قبول شدم و از هفته دیگه میرم دانشگاه اگه اونجا هم کیس ازدواج پیدا کنم میام براتون تعریف میکنم خخخخخخخخخخ

  • فامیل دور
۰۷
مهر

سلام دوستان

تو این چندوقت چندین مورد واسه اشنایی و ازدواج پیشنهاد شد که یا تو مرحله دیدن عکس رد شدن یا یه جلسه ای دیدار حضوری داشتیم و بعدش ردشون کردم..

خیلیاشون چیز خاصی نداشتن که نیاز به تعریف باشه..

دوتاشون که جالب بودن رو براتون تو این پست تعریف میکنم..

 

دختره متولد 70-71 بود و تک فرزند لیسانسه بود پدرش تو بازار عمده فروش بود.. دختره خودش خونه داشت و محل زندگیشونم مرکز شهر بود مادرش هم زن فرهیخته ای بود ..

دختر ساده و بی شیله پیله ای بود دو جلسه حضوری دیدمش.. حجابش اونجوری که من میخاستم نبود و قدشم کوتاه تر از اون چیزی بود که مورد نظر من بود و تو دو جلسه ای که باهاش صحبت کردم احساس کردم خیلی درکی از زندگی نداره چون تو رفاه بوده.. میگفت ماهانه 5 تا 8 میلیون از پدرم پول تو جیبی میگیرم...خخخخ

 

البته به نظر دختر بسازی می اومد و میگفت مشکلی نداره که خونه ش رو بفروشه منم خونه مو بفروشم یه خونه بزرگتر و بهتر بخیریم یا اینکه میگفت به مهریه اعتقادی نداره و 5 تا سکه هم خوبه و اینکه خیلی هم اهل عروسی گرفتن نبود و میگفت اگه عروسی هم نگیری من مشکلی ندارم..

به هر حال از یه نظرایی خوب بود و از یه نظرایی مناسب نبود.. 

نهایتا اینکه بهش جواب رد دادم....

 

اما دختر دوم که تاالان تنهادختری بود که دوست داشتم باهاش ازدواج کنم..

 

چهره و رفتار ایشون به دل من نشسته بود و ایشون هم همینطور اما در مورد مسائل مالی بسیار سختگیر بودن به طوریکه  قبل از اینکه ما همدیگه رو ملاقات کنیم  در مورد اینکه بنده خانه دارم یا نه از واسطه سوال پرسیده بودن .. یه نکته رو همینجا بگم من به واسطه ها یا این کانالهای ازدواج نمیگم خونه دارم معمولا می نویسم که توانایی تهیه خونه رو دارم..

 

بعد از تماس های اولیه باز هم ایشون این مورد رو تلفنی ازمن سوال پرسیدن و من بازم به ایشون گفتم درملاقات حضوری بازم دقیقا اندازه و مکان خانه من رو ازم پرسیدن و بعد ازی اینکه بهشون گفتم ایشون گفتن باید یه خونه بزرگتر و نزدیگ تر به ما بگیرید که من گفتم در توانم نیست و ایشون گفتن از والدینتون پول بگیرید که من ابتدا مخالفت کردم اما بعدش چون ازشون خوشم اومده بود قبول کردم اما بازم به این راضی نشدن و گفتن چون شما کارمند هستی و حقوق کارمندی کمه و امنیت شغلی هم نداری یه خوونه دیگه هم از پدر مادرت بگیر که من بازم راضی نشدم اما وقتی ایشون جواب منفی بهم دادم گفتم باشه از والدینم میخوام که یکی از خونه هاشون رو در اختیار من قرار بدن تا من کرایه بدم و کرایه اون خونه هم به من برسه اما ایشون گفتن که نه باید خانه رو هم به اسم شما بزنن که این برای من خیلی ناراحت کننده بود و بهشون ابراز ناراحتی کردم اما ایشون از حرفشون کوتاه نیومدن و نهایتا من یهشون گفتم به شرطی این کار رو میکنم که شما هم یا از پدرتون یه خونه بگیرید یا مهریه خیلی کم قرار بدید که من هم بتونم به خانواه ام بگم که دختر خانم هم یه امتیازی دارن و روم بشه که این درخواست رو ازشون بکنم که ایشون به هیچ وجه کوتاه نیومدن و قبول نکردن..

 

. من تا الان هیچ پول و امکاناتی از پدر و مادرم نگرفتم و اصلا هیچوقت روم نمیشد که این درخواستهارو ازشون بکنم اما بخاطر ایشون این درخواستهارو ازشون کردم که الان به شدت پشیمونم..

به هرحال ایشونم نشد.. اینم بگم معمولا جلسات اشنایی من با دخترا بیشتر از 1 ساعت طول نمیکشه اما با ایشون 6 ساعت تو همون جلسه اول نشستیم و گفتیم و خوردیم و خوش گذروندیم... اما چه فایده.......

  • فامیل دور
۰۷
مهر

سلام

در ادامه سلسله خاطرات خاستگاری تو این مدتی که نبودم به ملاقات دوتا دختر خانم چادری دیگه رفتم..

هر دوتاشون از طریق برنامه آدم و حوا بهم پیشنهاد آشنایی دادن( اصولا یکی از معایب و شایدم مزایای برنامه آدم و حوا اینه که 90درصد دخترایی که توش ثبت نام کردن چادری هستن.. حالا دلیلشو نمیدونم) 

 

به هر حال اولی یه دختر خانم 33 ساله ساکن سعادت اباد و دارای مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی بود و تدریس و مشاوره میکرد.. پدرشون فوت کرده بودن و یه خواهر و مادر داشت..

 

چهره اش معمولی بود ولی از اینایی نبود که به خاطر چهره ردش کنم..یه بار باهاش تو هتل اسپیناس پالاس قرار گذاشتم و رفتم دیدمش.. از این دختر چادریایی بود که دنبال پسر مثه خودشون میگشتن و چون من هم از اون پسرا نبودم ( قبلا هم گفتم که اهل لباس و موسیقی و تیپ زدن هستم) با هم به تفاهم نرسیدیم و ایشون جواب رد بهم دادن...یادم رفت بگم که قبل از ملاقات حضوری تلفنی که با ایشون صحبت کردم گفتن حاضر نیستن عکس بدن و بدون دیدنشون با هم قرار ملاقات گذاشتم..

 

دختر دومی  هم یه دختر 32 ساله بودن که بیکار بودن و داشتن خودشون رو برای ارشد اماده میکردن.. خونه شون میدون فردوسی بود و وضع مالی خوبی نداشتن چون نه ماشین داشتن نه خونه... بعد از اینکه بهم پیشنهاد دادن با اینکه تقریبا بیشتر معیارهای منو نداشتن گفتم حالا  باهاشون صحبت کنم و ببینم چی میشه و بعد از رد و بدل کردن شماره گفتم بیام از تجربیاتی که از ملاقات با دختر قبلی به دست اوردم همون اول بصورت تلفنی به دختره بگم که چجور ادمی هستم و اگه موافق نبود تو همون مکالمه تلفنی قضیه رو کنسل کنیم و الکی ملاقات حضوری نریم..

 

.اول مکالمه تلفنی ازش درخواست عکس کردم ولی مخالفت کرد و تو مکالمه تلفنی بهشون گفتم که اهل پوشیدن شلوار پارچه ای و تیپ بسیجی نیستم و اهنگ و ماهواره و فیلم دوست دارم و کوهنوردی مختلط میرم ولی در عین حال اهل نماز و روزه و حلال و حروم هم هستم ... گفت فکرامو میکنم بهتون خبر میدم بعد نیم ساعت پیامک داد میتونم عکس شمارو ببینم منم بهشون گفتم بصورت یه طرفه عکس نمیدم اگه شما عکستون رو برام بفرستید منم عکس میدم که بعدش دوتا عکس از خودش برام فرستاد و منم همینکارو کردم و نهایتا اینکه از هم خوشمون اومد و ملاقات حضوری گذاشتیم و رفتیم یه کافه و در مورد همین چیزایی که تو تلفن با هم حرف زده بودیم مفصلتر صحبت کردیم..

 

یکی از چیزایی که تو ملاقات حضوری گفت و من فهمیدم این بود که کوهنوردی مختلط من خوشش نمی اومد و دیگه اینکه پیرو ولایت فقیه بود و منم باهاش مخالفت کردم در هر دو مورد و دلایل خودم رو بهش گفتم..در مورد موسیقی هم مخالف گوش دادن به هر موزیکی بود و نسبت به گوش دادن به صدای خواننده زن مشکل داشت..

 

نهایتا اینکه بعد از یه روز نظرشون رو پرسیدم و گفتن با یه سری مسائل مطرح شده مشکل دارن و قرار شد با هم در ارتباط با این مسائل مجددا گفتگو کنیم که روزی که قرار بود همدیگه رو ببینیم پیامک دادن و گفتن نیازی نیست و تصمیم گرفتن قضیه رو به کل کنسل کنن.. منم براشون ارزوی خوشبختی کردم و این مورد هم منتفی شد...

 

تجربه ای که من از ملاقات با این سه تا دختر چادری اخری به دست اوردم این بود که یه سری دختر چادری داریم که در عین حال که اهل واجبات و نماز روزه هستن مخالفتی با ماهواره و موسیقی ندارن و اصطلاحا متعادل تر هستن و یه سری دیگه هم مثه این دو مورد اخیر خیلی سخت گیر هستن و تقریبا دنبال پسر بسیجی طور و طالب شهادت میگردن..

و نکته دیگه اینکه هر چی سن این دخترا بالای سی میره سخت گیر تر میشن اون دختر چادری اولی که تو پست قبلی بهش اشاره کردم سی ساله بود و متعادل تر بود ولی این دوتای اخیر با اینکه 33 و 32 ساله بودن همچنان بصورت سفت و سخت روی مواضع خودشون بودن و حتی حاضر نبودن در موردش گفتگوی بیشتری انجام بدن..بخصوص این دختر اخری که خودش پیشنهاد گفتگوی بیشتر رو داد تا به تفاهم برسیم اما یه دفعه زد زیرش...

 

به هرحال فعلا که با دخترای چادری هم به نتیجه نرسیدیم...البته اینم قبلا گفتم من به شخصه دختر با حجاب مانتویی رو به با حجاب چادری ترجیح میدم ولی با این حال مخالفتی با چادر ندارم....

  • فامیل دور
۰۷
مهر

سلام دوستان

در ادامه سلسله خاطرات خاستگاری به اینجا رسیدیم که من تو اپلیکیشن همدم تبینان و آدم و حوا ثبت نام کردم. هم تو همدم و هم تو ادم و حوا تقریبا هر دو سه روز یه بار پیشنهاد برام میاد که بیشترشون رو به دلیل اینکه سنشون تو اون بازه مدنظر من نیست رد میکنم.. تو همدم به یه دختری پیشنهاد اشنایی دادم که اونم چون خونه شون افسریه بود و از ما خیلی دور بود بیخیالش شدم و تو همون تماس اول که فهمیدم ازش خداحافظی کردم. 

اصولا یکی از ضعفهای برنامه همدم همینه که منطقه سکونت و شغل پدر و تعداد فرزندان رو نمیزنه و با اینکه خیلیا تو پیجشون میگن که این موارد رو بزنید همچنان دارن مقاومت میکنن..

 

به هرحال از همدم که فعلا به جایی نرسیدم اما به محض اینکه ادم و حوا رو نصب کردم یه دختر متولد 70 بهم پیشنهاد اشنایی داد و منم قبول کردم.

(اصولا مرحله بعد از این تو اپلیکیشن همدم اینه که خود کارمندای همدم بهتون زنگ میزنن و شماره تلفن دختر رو میدن اما ادم و حوا اینجوریه که میگه باید خودت زنگ بزنی به مجموعه و شماره دختر رو باید بگیری.. ضمن اینکه تو ادم و حوا فقط با مادرا در ارتباطه و شماره رو به خود دختر و پسر نمیده)

 

مادر منم زنگ زد و شماره مادر دختره رو بهش دادن و بعدش عکسامون رو رد و بدل کردیم و منم عکس دختر خانم رو دیدم با هم قرار گذاشیتم.. سر قرارر دیدم که دختر چادری بود از این چادریا که ارایشم میکنن ولی با حجاب و نماز خون بود و کارش تکنسین اطاق عمل بود.. ظاهرش بد نبود ولی قدش کوتاه بود حدود 160 بود...

من کلا از زنی که شغلش با بیمارستان و کادر درمان باشه خوشم نمیاد .. بخاطر اینکه هم ساعت کاریشون زیاده و هم اینکه خیلی تو محیط با پسرا راحتن و نکته اخر اینکه حقوقش از من بیشتره و اینو اخریو از این فهمیدم که گفت هر روز با اسنپ میره سرکار و تو ماه 2 میلیون تومن فقط پول هزینه اسنپش میشه...

 

نهایتا اینکه به خاطر شغلش و اون کوتاه بودن قدش ردش کردم و بازم کار ما به جلسه دوم نرسید...

  • فامیل دور
۰۷
مهر

سلام به دوستان عزیز

در سلسله مراحل ازدواج به خان هفتم رسیدم ولی هنوز خبری نشده.. دیروز تو روز تولدم رفتم به ملاقات یه دختر متولد 74..

ما یه داماد داریم که خیلی سربزیر و با ادبه و اکثر ادما تو محل کارش بهش علاقه دارن به همین خاطرم خانمها به خاطر این اخلاقش بهش مراجعه میکنن که اگه احیانا پسری تو فامیل دارن که قصد ازدواج داره و اخلاقیاتش مورد تایید ایشونه بهشون معرفی کنه.. خلاصه یه خانمی که همکار ایشون هستن همین درخواست رو از ایشون کردن و و دامادمون هم به خواهرم گفتن که یه دختری هست که متولد 74عه و شاغله و خونه شون تو قیطریه است و تقریبا از نظر مالی همسطح ما هستن..و درخواست اشنایی دادن منم به خواهرم گفتم اول بهشون بگن که با سن من مشکلی ندارن که واسطه به خانواده دختر خانم منتقل کرده بودن و اونا هم گفتن نه مشکلی نیست و بعدشم یه عکس از دختر خانم برای ما فرستادن و تا حدودی من از ظاهرشون خوشم اومد ( گفتم تا حدودی به این دلیل بود که اولا باحجاب نبودن از این حجاب معمولیا بودن که موهاشون بیرون بود و دوم اینکه کمی سبزه بودن) 

به هرحال منم گفتم حالا میریم میبینیم اگه خوشمون اومد که عالی اگرم خوشم نیومد که چیزی از دست ندادم...

 

به هرحال منم یه عکس براشون فرستادم و ایشون هم پسندیدن و بعدش شماره تلفن خود دختر خانم رو بهم دادن و منم وسط هفته بهشون زنگ زدم و بازم تو اولین سوال ازشون پرسیدم که من متولد 61 هستم البته بدون رنگ خخخخ و شما با سنم مشکلی ندارید و ایشون هم گفتن نه به نظرم سن یه عدده و از این چور حرفا..

 

بعدش ازشون پرسیدم که اگه در گذشته دوست پسر داشتید همین الان به من بگید که اگه داشتید همینجا قضیه رو کنسل کنم که ایشونم گفتن نه و فقط در حد یه ماه تلفنی با یه خاستگار صحبت میکردن..

 

منم بهشون گفتم نه اونجوری مشکلی ندارم و به هرحال قرار گذاشتیم جمعه همدیگه رو تو یه کافی شاپ ببینیم و روز جمعه روز تولدم هم بود و رفتم سر قرار و ایشون هم اومدن و مانتو جلو باز پوشیده بودن که اولین پالس منفی رو از ایشون گرفتم و بعدش هم ازشون پرسیدم که ایا حاضرید حجابتون رو بیشتر کنید که ایشون گفتن نه و در نهایت از چیزای مختلف صحبت کردیم و به نظرم ایشون از من خوششون اومده بود ولی من به خاطر همون دو موردی که گفتم و همینطور قد ایشون که کوتاه تر از معیارهای من بود نظرم نسبت به ایشون منفی موند و بعدازظهرش ازشون تشکر کردم و براشون ارزوی خوشبختی کردم...

 

به هرحال در روز تولدم هم نشد که مزدوج بشم.. استیکر گریه..

 

ازاپلیکیشن تبیان هم هر دوسه روز یه بار یه درخواست اشنایی از دخترا دارم ولی اکثرشون معیارهای منو ندارن و به همین خاطر ردشون میکنم...

 

به هرحال امیدوارم هرچی که به صلاحمونه برای همه مون رقم بخوره........

  • فامیل دور
۰۷
مهر

سلام دوستان عزیز

بالاخره بعد گذشت یک سال و نیم یوزر و پسورد وبلاگم رو پیدا کردم و از این بابت خوشحالم که میتونم پست جدید بزارمممممممممممممممم.....

چون دسترسی به وبلاگ نداشتم مجبور شدم توی کامنتها ادامه خاطرات خاستگاریامون بنویسم. الان که دسترسی رو دارم مجدد همونا رو تو پست جداگانه میزارم که نظم و ترتیبتشون حفظ بشه و کسانی که دنبال میکردن بتونن برن بخوننشون..

 

یه خانمی نظرات زیادی رو به صورت خصوصی داده بودن و الان تونستم اونارو بخونم نمیدونم بازم به وبلاگ سر میزنن یا نه و میخواستم ازشون تشکر کنم..( یه نکته در مورد دوستانی که نظر خصوصی میدن من میتونم ایمیلشون رو ببینم اگه دوست ندارید ایمیلتون رو ببینم اونو ننویسید)

 

حقیقتا شرایط مملکت خوب نبود این وضعیت اخیر و فوت نا بهنگام اون خانم امینی و بهم ریختن وضعیت شهرها هم دیگه بدترش کرد.. اینترنتم که یه ساعت قطعه و یه ساعت وصله متاسفانه...

 

انشالله که هرچه زودتر مردم و دولت با هم به یه تعاملی برسن تا وضعیت درست بشه.. چیزی که خودم فکر میکنم اینه که گشت ارشاد رو جمع میکنن و دولت کم کم با مسئله حجاب مثه مسئله ویدیو و ماهواره برخورد میکنه یعنی نه به صورت رسمی ازادش میکنه و نه دیگه مثه قبل بهش گیر میده..

 

  • فامیل دور
۲۳
ارديبهشت

سلام مجدد به همه دوستان 

ضمن قبولی طاعات و عبادات همه روزه دارن و تبریک عید فطر..

در ادامه سلسله پست های ازدواج بنده به این مطلب اشاره کردم که تو سایت تبیان هم ثبت نام کرده بودم تا اینکه هفته پیش از طرف تبیان یه خانمی زنگ زد و مشخصات یه دختر خانمی رو داد و گفت اگه با شرایطش موافقید با ایشون صحبت کنن و نظر ایشون رو هم بپرسن و بعدش به من خبر بدن منم گفتم مشکلی با شرایطشون ندارم و صحبت کنید .. بعد نیم ساعت تماس گرفت و گفتن دختر خانم هم موافقن و شماره ایشون رو به من دادن منم عصر که برگشتم خونه بهشون زنگ زدم ایشون جواب ندادن بعدش خودشون زنگ زدن و یه سری سوالات کلی سوالاتی درمورد معیارام ازشون پرسیدم و نهایتا بخاطر تعطیلی کافی شاپ ها و بحث کرونا ازشون درخواست کردم اگه مشکلی ندارن اول عکسهای همدیگه رو ببینیم و بعدش اگه همو پسندیدیم با هم بیشتر صحبت کنیم که ایشونم موافق بودن و ایشون برای من عکس فرستادن و منم چون عکس روی پروفایل واتس اپم داشتم دیگه عکسی نفرستادم . بعد از دیدن عکس متاسفانه معیار ظاهری منو نداشتن و منم همونجا براشون آرزوی خوشبختی کردم و نهایتا این موردم منتفی شد راستی ایشون معلم بودن و شغلشون خیلی خوب بود حیف که معیار ظاهری منو نداشتن.. ان شالله خوشبخت شن..

 

یه روزم رفته بودم برای افطار نون بگیرم که هنگام برگشتن تو کوچه مون یه دختر خانم چادری رو دیدم که ماسک هم رو صورتش نداشت و داشت با یکی از همسایه ها مون صحبت میکردم از چهره اش خوشم اومد و اومدم به مادرم گفتم یه همچین دختری رو دیدم و داشت با فلانی صحبت میکرد و مادرم فرداش رفت با اون همسایمون صحبت کرد و همسایه مون گفت اون خانم عروسمه خخخخ و نشسته بود داستان ازدواج اون خانم رو با پسرش برای مادرم تعریف کرده بود و بعدش گفته بود که به همین عروسم میسپرم که یه دختر مثه خودش برای پسرتون پیدا کنه..

البته اون خانم همسایه با مادرم من خیلی دوست هستن و خودشون هم قول دادن برای من بگردن دنبال دختر...

 

اینم شانس مایه یه دختریم که الان ماسک نزده و ما ازش خوشمون میاد شوهر داره خخخخخخخ

  • فامیل دور