وبلاگ فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

وبلاگ فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۰
آذر

سلام به همه دوستان

به کوری چشم امریکا و اسراییل جنایتکار دیگه قصد کردم برم دنبال ازدواج و میخوام اتفاقایی رو که تو این راه برام پیش میاد رو تو پست های مختلف بنویسم تا بالاخره ببینم قسمت ما چی میشه...

اگه بخوام کمی در مورد خودم توضیح بدم باید بگم که من یه جوون 38 ساله هستم که خونمون شمال غربی تهرانه و کارم هم یه کارمند تو یه شرکت هستم...

تو این 10-15 سالی که تو سن ازدواج بودم کلا سر هم 5 بار سر قرار رفتم و هر 5 بار هم با اطلاع و معرفی خانواده یا دوستان بوده که یا اونا منو نپسندیدن یا من متوسط بخوایی بگیری هر 3 سال یه نفر میشه.. هیشکدومشم به جلسه دوم نکشیده فقط یه مورد بود که به یه دختر اشتباهی پیشنهاد دادم و البته اون دختر رد کرد و من هم چند بار دیگه بهش گفتم و خدارو شکر نشد و بعد از مدتی فهمیدم دختره باکره نبوده و احتمالا به خاطر اون جواب رد بهم داد . چون منو میشناخت و می دونست من اهل نماز و روزه هستم و خط قرمزم بکارته شاید نخواسته من بفهمم و سر بسته جواب رد داد.( به هرحال خدا خیرش بده امیدوارم هرجا هست خوشبخت بشه)

 

با اینکه تیپ و ظاهرم همیشه خوب بوده هیچ وقت دنبال دختر و دختر بازی نبودم به خاطر همین همیشه مثه یه عقاب تنها بودم( خخخخخ عقاب).. هر کی دختری معرفی میکرد میگفتم نه واون چند تا موردم با نیت نه گفتن می رفتم.. و همونطور که معلوم هم بود هیچکدوم به سرانجام نرسید(خدارو شکر حتما قسمت هم نبودیم.)

 

در مورد اشتغالم هم بگم اینجوری نبودم که از اول سر یه شغل بوده باشم تقریبا 4-5 تا کار عوض کردم یه سری شون خودخواسته بودن ولی دوسه تا شرکت اخر دیگه دست من نبود بعد چند سال یا ورشکست میشدن یا تعدیل نیرو میکردن و من مجبور بودم دوباره دنبال کار بگردم  اخریش اول پارسال بود که شرکت تعدیل نیرو کرد و من تو 37 سالگی بیکار شدم و تقریبا یه سال و خورده ای دنبال کار گشتم شاید هزارجا رزومه فرستادم و صدجا رفتم واسه مصاحبه..(قطعا همه میدونید واسه یه جوون 37 ساله چقد سخته که توخونه بیکار بشینه و هر روز این سایت و اون روزنامه رو بالا پایین کنه تا شاید یه شغل معمولی پیدا کنه)

 

بنابراین شاید یکی از دلایلی که ازدواج رو جدی نگرفتم همین نبود امنیت مالی کاری بود و اگه شاید مثه بعضیا پارتی داشتم و از اول به یه شرکت یا سازمان معرفی میشدم الان هم یه سمتی داشتم و هم بچه هام به مدرسه میرفتن..(ولی بازم خدارو شاکرم بابت این سرنوشتم شاید اینجوری بیشتر به خیر و صلاحم بوده)..

 

از 3-4 ماه پیش تو یه شرکت شاغل شدم و دیگه تصمیم گرفتم که هر جوری شده برم سراغ ازدواج ... به خودم گفتم اگه بخوام به امنیت شغلی فکر کنم شاید تا موقع بازنشستگیم هم نتونم یه شغل دائمی پیدا کنم و ممکنه هر چندسال یه بار مجبور باشم برم یه شرکت دیگه یا یه شغل دیگه اما ازدواج رو دیگه بیشتر از این نباید به تعویق بندازم...

 

القصه به خانواده گفتم دیگه میخوام ازدواج کنم و قرار شد همه خانواده برای ازدواج من بسیج شن.. مادرم قرار شد بره سراغ واسطه ها و خواهرام به اشنا بسپرن..خواهرم تو یه سازمانی کار میکنه که کارمند زیاد دارن .. با واسطه یکی از دوستانمون که تو همون سازمان مشغوله قرار شد لیست دخترایی که سنشون مورد تایید من باشه و مجرد باشن رو برام لیست کنن خخخخ و بدن من که برم ببینمشون واگه از نظر ظاهر و پوشش با معیارهای من موافق بودن از طریق خانواده اقدام کنیم( اصلا یاد کرونای عوضی نبودم و اینکه الان دخترا ماسک میزنن رو اصلا فراموش کرده بودم)

 

بنابراین تصمیم گرفتیم همراه خواهرم بریم و اگه من چشمای دختر و چاق و لاغریشو پسندیدم به خواهرم بگم تا با رییس اون خانم صحبت کنه تا با یه بهانه ای اون دخترو بیاره نزدیک ما و ما بتونیم با یه بهانه دیگه یه لحظه ازش بخواییم ماسکشو دربیاره( مثلا به بهونه اینکه خواهرم بگه چهرتون چقد اشناست میشه یه دقیقه ماسکتو دربیاری ببینمت و من اون لحظه مثه عقاب خخخخ که شکارشو دیده سریع یه نگاه حلال بهش بندازم)

 

خلاصه اولین لیست 5 نفره تو این هفته به دستم رسید و امروز رفتیم دنبالش.. دنبال دختر اولی که رفتیم گفتن مرخصیه.. دلیل مرخصیشون رو پرسیدیم گفتن امروز نامزدیشون بوده و امروزو مرخصی گرفتن خخخخ هیچی دیگه ارزوی خوشبختی کردیم براشون و رفتیم سراغ دختر دوم..(استیکر چهره حبیب تو لیسانسه ها لطفا)

 

دختر دوم رو با بدبختی از پشت ماسک و عینک و مشمایی که جلشون کشیده بودن دیدم و به نظرم دختر بدی نیومد .. بنابراین با خواهرم رفتیم سراغ رییسشون و ریسشونم ادم مشتی بود و گفت من با یه بهونه ایشون رو میارم جلوی شما و شما هرچی میخوای از خودش بپرس.. خلاصه همون ترفند دیدن صورت رو بدون ماسک اجرا کردیم هرچند خیلی کوتاه بود ولی درکل به نظرم ارزشش رو داشت که اطلاعات بیشتری ازش داشته باشیم بنابراین خواهرم شمارشو گرفت و قرار شد تو هفته دیگه اطلاعات دیگری ازش بگیریم و بپرسیم اگه قصد ازدواج داره چندتاعکسشو برای خواهرم بفرسته تا با چهره خارج از محیط کاریش هم اشنا بشیم تا ببینم قسمت چی باشه...

 

از جای دوم دراومدیم رفتیم سراغ سومی که خواهرم رفته بود با ریس اون قسمت صحبت کنه که برگشته بود گفته بود ایشون نامزد کردن و خدارو شکر کنید که نامزد کردن به درد نمی خوردن و بعدش که از دور ایشون رو به خواهرم معرفی کرده بودن خواهرم حرف ایشون رو تاییدکرده بود و به کلی معیارهای منو نداشتن..

 

عصر امروزم خواهرامو میخواستم ببرم بیرون دوباره تو کوچه نزدیک خونه مون یه دختر محجبه دیدم سریع به خواهرم گفتم بپر برو دنبالش و ازش بپرس ما هم تو ماشین دور نشسته بودیم و هی تعجب میکردیم که چرا خواهرم داره میخنده میاد.. اومد تو ماشین گفت دختره میگه دبیرستانیه و بچه است..هیچی دیگه دوباره به کرونا لعنت فرستادیم که بخاطرش همه مجبور شدن ماسک بزنن و چون چهره ها پشت ماسک پنهون میشه درست نمیشه سن و ظاهر دخترا رو حدس زد....

خلاصه دخترای مجرد اماده باشید که فامیل دور و خانواده اش از رگ گردن بهتون نزدیکترن.....

و اینجوری  اولین روز جستجوی فامیل دور برای دوره خانم سپری شد...

 

تو پست های بعدی حتما نتایج جستجوهامو براتون میگم....

 

پی نوشت: اون دخترایی که دارم سراغشون میرم تو یه ساختمان نیستن تو ساختمانهای مختلف تو تهران هستن و احتمالا هیچکدومشون همدیگه رو هم نمیشناسن ..بخاطر اینکه نمیخوام اسم سازمانیکه خواهرم توش کار میکنه رو بگم لازم دیدم توضیح بدم یه وقت دچار این سوتفاهم نشید که از یه اتاق یه سازمان به اون یکی اتاق سازمان میرم...

  • فامیل دور