وبلاگ فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

وبلاگ فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

 

 
 


دریافت
مدت زمان: 5 دقیقه 23 ثانیه

 

یکی از سریالهای خاطره انگیز دهه شصت ، سریال آخرین روز تابستان(1367) بود که موضوع اون ماجرای مردی( با بازی محمد شیری) بود که در اثر تصادف دچار بیماری روحی شده  و فکر می کند که کامیون اسباب بازیش خراب شده و هر بار از یک پسر به نام اوستا حسن(عنایت شفیعی) و شاگردش اوستا ناصر( بهزاد سپهر) تقاضای کمک میکرد

بازیگر قصه ما همون بهزاد سپهر (بعدا اسمش رو به ابوالفضل تغییر داد) که زندگینامه شو در زیر میخونیم :

ابوالفضل سپهر

ابوالفضل سپهر متولد 15 خرداد 52 بود. در نوجوانی و در اثر سانحه ای پدر خود را از دست داد و در کنار تحصیل مشغول کار شد. او در این مدت در چند فیلم و سریال هم، بازی کرد. در سال 77 در اثر همنشینی با ایثارگران و خانواده های شهدا و جانبازان و با مشاهده غفلت ها و کاستی های بی شمار در حفظ دست آوردهای شهدا، دست به قلم برد و اولین شعرش را نوشت اما هنوز تصمیم به چاپ شعرهایش نگرفته بود تا اینکه در ملاقاتی با همسر شهید همت، بنابه اصرار دوستانش شعری را خواند که درباره ازدواج شهید همت بود. بعد از خواندن این شعر و اصرار همسر شهید همت، سپهر تصمیم به چاپ اشعارش گرفت. اما شرط چاپ اشعارش این بود که مقدمه ای بنویسند، حداقل 30 صفحه ای، در آن همه حرف های دلش را بزند. او ابتدا اشعارش را در ماهنامه فکه چاپ کرد و در بسیاری از مجالس بزرگداشت شهدا نیز شرکت می کرد و اشعارش را می خواند و برای اینکه بیشتر دردل شنونده اثر کند زبان محاوره ای را برگزید. هنوز مدتی نگذشته بود که سراینده شعرهای «اتل متل»، کلیه هایش را از دست داد و روانه بیمارستان شد ابوالفضل سپهر سرانجام در روز سه شنبه 28 شهریور 83 درگذشت.

    مجموعه شعرهایش در کتابی به نام «دفتر آبی» چاپ شده است و همان طوری که خودش می خواست.

    مقدمه این کتاب مطلبی است با عنوان «فرشته پلاک طلایی می خواهد» .شعرهای این شاعر بسیجی در هر محفلی قرائت می شد. او در قطعات خود مظلومیت شهدا و خانواده های شهدا و جانبازان را به تصویر می کشید و اشک را میهمان چشم ها می کرد. سرانجام این حماسه سرا در سال 1383 و شب ولادت حضرت اباعبدالله(ع) پس از یک دوره بیماری سخت دعوت حق را لبیک گفت.

معاونت هنری بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس ، اقدام به نشر اشعار زنده‌یاد «ابوالفضل (بهزاد) سپهر» در قالب یک آلبوم نفیس با عنوان معبری به آسمان کرده است.

این آلبوم صوتی منتخبی از سروده‌های "ابوالفضل سپهر" است که با صدای "وحید جلیلوند" و آهنگ سازی "سعید شبانی" انتشار یافته‌‌است.

معبری به آسمان گلچینی از برترین سروده‌های ابوالفضل سپهر در قالب 10 قطعه صوتی به شرح زیر است:

1 – قصه ازدواج

2 – اتل متل یه مادر

3 – سنگ قبر شکسته

4 – چشم چشم دو تا چشم

5 – کجایید ای شهیدان خدایی

6 – اتل متل یه جعبه

7 – اتل متل یه بابا

8 – قلب زمین

9 – قصه بچه بسیجی

10 – یاس کبود / ظهور
 

 

به قول خود سپهر، شاعر این اشعار، افراد دیگرى بودند و او فقط قافیه‏ها را جابه‏جا مى‏کرد.
 

بهار 83، نفس‏هاى آخرش را مى‏کشید که با سپهر و چند تا از بچه‏ها رفتیم اصفهان، منزل شهید همت. از قضا، مهمان عزیزى هم داشتند؛ یک برادر جانباز با خانواده‏اش، مهمان خانواده شهید همت بودند. همین که وارد منزل شدیم، سپهر رو به من کرد گفت: «این جا چه با حاله! آدم احساس سبکى مى‏کنه».

لحظاتى بعد که همه نشستند، به ابوالفضل اشاره کردم و گفتم: یکى از شعرهایت را بخوان؛ او هم شروع کرد و خواند. اسم شعر قصه ازدواج بود. صد بیت از این اشعار را با همان احساس داغ و بغض همیشگى‏اش خواند؛ طورى که اشک را مهمان چشم همه حضار کرد...

همین که راه افتادیم، حسین گفت: «آدم اصفهان بیاید و شهرضا نرود؟ آقا جان! الاّ و بالله، نمازمان را باید کنار مزار شهید همت بخوانیم». گفتم: «بابا این جا تا شهرضا 75 کیلومتر فاصله است. ما هم باید از این جا برویم دوکوهه. باشد براى دفعه بعد».

سپهر که تا این لحظه ساکت بود، برگشت و گفت: «اگر مى‏رفتیم شهرضا خیلى خیلى خوب بود». گفتم: مى‏رویم شهرضا.

بین راه از سپهر پرسیدم: «شعرى که خونه حاجى خواندى، از قبل انتخاب شده بود»؟ گفت: «نه همین طور که دفتر را باز کردم، این شعر آمد؛ من هم آن را خواندم».

دقایقى از اذان مغرب گذشته بود که رسیدیم شهرضا. یک‏راست رفتیم سر مزار شهید همت. سپهر، آن جا نماز باحالى خواند و بعد آغوش باز کرد و سنگ مزار حاجى را مثل جان شیرین در بغل گرفت.

همان جا کنار مزار همت، بساط شاممان را پهن کردیم. در حین شام خوردن، سپهر گفت: «من تصمیمم را گرفتم».

گفتم: چه تصمیمى؟

گفت: چاپ مجموعه شعرهایم!

***

کتاب «دفتر آبى» مجموعه‏اى از منظومه‏هاى «اتل متل» مرحوم سپهر است که از سال 77 و در اثر نشست و برخاست با ایثارگران و خانواده‏هاى شهدا و جانبازان و با مشاهده غفلت‏ها و کاستى‏هاى بى‏شمارى که در حفظ دستاوردهاى شهدا و فرهنگ ایثار و شهادت وجود داشت، شروع به سرودن آنها کرد. در ضمن، چند غزل از نویسنده نیز در پایان کتاب آمده است.

پس از ان مجموعه ی کاملتری تحت عنوان دفتر سرخ به همراه عکسهای و خاطره هایی از این شاعر به چاپ رسید

 

  

اتل متل یه بابا 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 28 ثانیه


«اسمش بهزاد بود. هیئت را که راه انداختیم. معنویتمان گل کرد و بچه هایی که اسم های مذهبی نداشتند اسمشان را عوض کردند.» 

اینطوری بهزاد به ابوالفضل تغییر نام داد و مسیر زندگی اش هم مثل اسمش عوض شد. نمی دانم کجا دنیا آمده بود اما می دانم متولد پانزده خرداد ۵۲ بود. در سنین کودکی پدرش را از دست داد و در کنار تحصیل به کار پرداخت. از بنگاه تهیه و فروش قطعات اوراقی ماشین های سنگین، کارگاه تزریق پلاستیک، طلاسازی، ارزان فروشی خوار بار و آخرین شغل او هم کارمند شرکت مخابرات بود. در سنین نوجوانی هم سری به عرصه هنر زد و شد همان بازیگر نوجوان چند فیلم و سریال که معروف ترین آنها «آخرین روز تابستان من» بود از رفقای محلی و بچه محل هایش که می پرسم مهدی مینویی پسر دایی سپهر می گوید: «خیلی با بچه محل ها آشنایی و رفاقت نداشت و چون مستأجر بودند و هر سال در یک محله هیچ کس نفهمید او از بچه محل های قلمستان (خیابان شهید جوادیان) بوده است».بیشتر رفقای هیئتی اش از بچه های مدرسه آیت الله سعیدی هستند در منطقه ۱۱ همان ها هم دنبال معرفی سپهر هستند.

 

«سپهر در مدرسه رهنما درس می خواند، آنجا رد شده بود و به مدرسه ما آمد. چون مدرسه ما هم فقط یک کلاس ریاضی داشت. سپهر یکراست آمد کلاس ما» عباسیان درباره خصوصیات این همکلاسی می گوید: «بچه ای بذله گو و خوشرو بود. به دلیل بازی کردن در فیلم هم خیلی مشهور شده بود.» البته همه هم تحویلش نمی گرفتند. مثلاً حاج آقا حیدری یکی از معلمان مدرسه. اما روزگار بدجوری به کار خودش وارد است. همین حاج آقا که او را تحویل نمی گرفت و همین بچه های شری که از سر کار گذاشتن حاج آقا لذت می بردند کم کم دور او جمع می شوند و در زمستان سال ۷۲ حسینیه انصار الحجه (متوسلین به حضرت زهرا(س) را راه می اندازند. به قول خود حاج آقا «اینها نمی دانستند که امام زمان قاپشان را دزدیده.» هر کدام هم در هیئت مسئولیتی بر عهده می گیرد. عباسیان می گوید: آن موقع در محله ما هیئتی که یکدست جوان ونوجوان باشند نبوده. فقط هیئت انصار الحجه این کار را می کند. سپهر از بچه های بذله گو و بسیار شیطان هیئت بوده وقتی شیطنتش گل می کرده حال و هوای هیئت را عوض می کرد.

حمید فرید یکی دیگر از بچه های کلاس دوم ریاضی مدرسه آیت الله سعیدی درباره اوضاع سپهر در هیئت می گوید که آن روزها خیلی به کار هیئت وارد نبودیم و هیئتی نشده بودیم. اما وقتی روضه می خواندند ابوالفضل با صدای بلند گریه می کرد. عوض کردن اسمش و بعضی رفتارهایش با تمسخر عده ای از فامیل مواجه شده بود. مهدی مینویی پسردایی سپهر می گوید گاهی اوقات که می خواستند مسخره اش کنند بهزاد خطابش می کردند. 

رفاقت های جدید ابوالفضل با خانواده شهدا و جانبازان او را به عالم جبهه برد. حیدری می گوید: سن و سال ابوالفضل اصلاً به جبهه نمی خورد اما احساس قوی ای که داشت و فهمی که پیدا کرد او را به شهدا و حرکتشان نزدیک کرد. ابوالفضل احساسی قوی داشت و به واسطه همین احساس سپهر شد شاعر اتل متل ها. آشنایی با مجله فکه و چاپ مطالب نظم و نثرش در آن باعث شد تا به عرصه مطبوعات هم وارد شود. یکی از دوستانش می گفت شعرهایش اول خنده دار به نظر می رسید و شاید هم به همین دلیل اتل متل هایش را همه جا نمی خواند. عباسیان می گفت یک بار از او خواستم که نیمه شعبان شعرهایش را در هیئت بخواند. او گفت شعرهای من به درد شما نمی خورد. 

عهد با امام زمان(عج)

سال ۷۲ و ۷۳ اتفاقی افتاد و بچه ها با امام زمان عهد بستند و هرکدام از امام زمان چیزی خواستند. ابوالفضل می گفت: می خواهم وقتی خونین در برابر امام زمانم افتادم در خون خود وضو بگیرم» این را حیدری روحانی و معلم سپهر می گوید و از تأکید او بر این عهد در سال های بعد. 

در همان سال ها کم کم از عرصه بازیگری و عالم آن فاصله گرفت. معتقد بود «پولش برکت ندارد» گرچه با توجه به وضع زندگی او درآمد چنین شغلی خیلی خوب بود. مثلاً در سریال «آخرین روز تابستان من» صد و پنجاه هزار تومان دستمزد گرفت و در آن زمان می شد با سیصد هزار تومان یک پیکان خرید. کسی که می رفت پله های ترقی و موفقیت مادی را از طریق سینما و تلویزیون طی کند نیمه راه پشیمان شد و راه دیگری را پیش گرفت که خیلی تفاوت داشت.از اواخر دهه هفتاد زندگی سپهر بیشتر در راهروهای بیمارستان ساسان و کنار رختخواب جانبازان شیمیایی گذشت و سپهر را از زندگی عادی و معمول ما جدا کرد.

 

کمتر می خندید و حتی کمتر هم به هیئت می آمد. یک بار گفتم چرا این قدر گرفته ای گفت «یک بار بیا بریم بیمارستان ساسان، جانبازان شیمیایی را ببین. دیگر نمی توانی بخندی.» 

عباسیان اضافه می کند: «هروقت هم که می دیدمش یک لباس ساده، یک شلوار شش جیب تنش بود. یک جفت دمپایی هم به پا داشت. وقتی اینطوری به عروسی من آمد باورم نمی شد.» 

علی عباسیان، سید علی عادلی، علی اکبر طالبیان و ابوالفضل سپهر با هم در همان هیئت که خودشان راه اندازی کرده بودند، عقد اخوت خواندند.همه شان هم بچه های همین منطقه ۱۱ بودند و سپهر سال گذشته برادرانش را تنها گذاشت. آخرین باری که ابوالفضل سپهر به هیئت می رود تولد حضرت زهرا(س) بود که حالش هم خیلی بد شد. همان جا به علی عباسیان گفت: «حاجتم را از حضرت زهرا(س) گرفتم» و چندی بعد هم سپهر حاجت روا شد.

آخرین روزهای زندگی سپهر هم در بیمارستان عیوض زاده در خیابان شیخ هادی گذشت: گل علی بابایی درباره آن روزها می گوید: «در بخش آی.سی.یو بیمارستان دکتر عیوض زاده به دلیل ناراحتی کلیه بستری اش کردیم، همین که بستری شد، از پرستارها سراغ قبله را گرفت، آمدم منزل، از این همه غربت و تنهایی دلم به درد آمده بود، گوشی را برداشتم و به چند نفری که می شناختم زنگ زدم و گفتم: «بابا این بچه دارد تلف می شود. نمی خواهید فیلمی، عکسی، گزارشی تهیه کنید؟ هر چه نباشد شاعر و نویسنده این مملکت هست یا نه؟ آن هم دفاع مقدس!»

صبح بی حوصله رفتم سرکار، اصلاً دل و دماغ کار کردن نداشتم، ساعت یازده صبح بود، زنگ زد گفتم چطوری؟ گفت: «خیلی بهترم. الان چند گروه خبرنگار و فیلمبردار آمدند اینجا، دارم مصاحبه می کنم و برایشان شعر می خوانم.» 

اما ساعتی از نیمه شب شنبه بیست و سوم شهریور ماه ۸۳ نگذشته بود که سپهر سفر کرد. 

عباسیان می گفت برایش دو، سه جا قبر کندند که یکی از آنها هم قطعه هنرمندان بود. اما سپهر در قطعه ۴۴ بهشت زهرا(س) در کنار شهدای گمنام آرام گرفت. 

حالا غیر از خاطراتش دفتر آبی او مانده تا گاهی یادش کنند و بغض گلویشان را بگیرد.

حاج آقا حیدری هنوز آرزو دارد که صدای زنگ در به گوش برسد و سپهر را مثل گذشته ایستاده در چارچوب در ببیند تا به یاد آن روزها در آغوشش بگیرد. سپهر خیلی وقت ها وقتی به خانه حاج آقا می رفت او را در آغوش می کشید می گفت: «حاج آقا کلی حرف داشتم که بهت بگم. اما همین که دیدم همه آنها فراموشم شد.» 

علی عباسیان هم به رسم همان عقد اخوت به یاد ابوالفضل است و جویای حال مادرش. فرید و مهدی مینویی و گل علی بابایی و خلاصه همه بر و بچه های امیریه و هیئت انصار الحجه این روزها دلتنگ ابوالفضل سپهر ند اما چه باید کرد. 

این چند روزه هر وقت در هر گوشه ای که دفتر آبی سپهر را باز کردم چشمی دزدانه سطور آن را از گوشه ای دیگر دنبال کرد. هروقت کتاب را جایی جا گذاشتم مشتاقان زیادی را یافتم که در سطور کتاب غرق شده اند و این همان ماندگاری سپهر است. 

«ع.سپهر»

امضای ع.سپهر او را که پای شعرهایش دیدم خیلی کلنجار رفتم بفهمم چرا (ع) امضا کرده. اسم اولش بهزاد بود و خودش هم ابوالفضل را انتخاب کرده پس این عین چیه؟ 

بله او به تأسی از وجود مقدس حضرت علی(ع) که نامه هایشان را «عبدالله علی بن ابیطالب» امضا می کردند او هم عبدالله سپهر امضا کرده بود

 

بعدا یه مستند برای ایشون توسط شبکه افق ساخته شد که چون حجمش کمی زیاد بود نتونستم تو وبلاگم اپلودش کنم اما لینک اپاراتشو اینجا قرار میدم که اونایی که دوست دارن بتونن اونو ببینن..( توصیه میکنم حتما اونو ببینید)

https://www.aparat.com/v/1WICK

 

 

منبع:وبلاگ انجمن شعر دزفول

http://dezpoetry.blogfa.com/post/260

 

 

 

 

  • فامیل دور

نظرات  (۱۴)

جالب وخواندنی بود😊

ممنون

سلام میخوام درد ودل کنم من متاسفانه دماغم بزرگه پوستم روشن نیست

مثل بقیه زیبا نیستم و توسط دیگران مسخره شدم بهم گفتن افریقایی

به نظرم خدا باید عدالت رو بین بنده هاش بر قرار میکرد تو زیبایی

چون بعضی ها به زیبایی هاشون بسیار مغرور ومتکبرن ودیگران رو مسخره میکنن ااااا

خب من دست خودم نبوده اینطوریی شدم دلم میخواد به خدا گریه کنم اما جلوی خودمو میگیرم

پول ندارم که بینی مو عمل کنم صورتم رو دوس ندارم خیلی وحشتناکه اااااا

به قول یکی از اقوام هرکی تو رو ببینه وحشت میکنه ااااا

نمیدونم چیکار کنم حرفای دیگران برام مهم نباشه

عکسام خیلی بد میشه

پاسخ:
سلام خواهر عزیز
بهتره به حرف دیگران گوش ندین شما اگه ملکه زیبایی هم باشید بازم ادامایی پیدا میشن که مسخره کنن بنابراین بهتره بجای توجه به حرفهای دیگران روی اعتماد به نفس خودتون کار کنید . توصیه دیگه ام اینه که بجای تمرکز کامل رو زیبایی تون به جنبه های دیگه زندگی تون فکر کنید و سعی کنید در اون زمینه ها موفق باشید .. اگه در حال درس خوندن هستید سعی کنید یه دانشجو یا دانش اموز خوب باشید و اگه دارید کار میکنید سعی کنید بهترین باشید..
ضمنا اگه واقعا احتیاج به عمل زیبایی دارید خوب برید سر یه کاری و بعدش با جمع کردن پول برید این کار رو انجام بدین..
توصیه اخرم اینه که مطب (

مگر خدا عادل نیست، چرا بعضی‌ها را فقیر و بعضی‌ها را پول‌دار آفرید؟)

رو که زیر همین پست هست رو بخونید تا بفهمید که هیچ چیز خدا بی حکمت نیست.. اگه یه گرفتاری یا نقصی برای هر کسی قرار داده بعدا اجرش رو بهش میده .. اجری بهش میده که طرف اون موقع پیش خودش میگه چه خوب شد که تو دنیای فانی اون چیزی که میخواستم رو بهم نداده

موفق باشید

چه جالب نمیدونستم 

آقای فامیل وبلاگتون رو یه کم‌ رونق بدین یه کم با وبلاگای دیگه تبادل داشته باشین تا پر بازدید شه دیگه😑

وبلاگ نجفی دیگه جالب نیس همه کسایی که الان نظر میذارن طرز فکرشون شبیه همه😝دیگه دوستش ندارم😞کسل کننده شده 

ده بیس نفر که همشون مثل همدیگه فکر میکنن😝😝😝

شما یه کم وبلاگتون رو‌گسترش بدین خب🙏

پاسخ:
سلام 
خیلی حوصله این کارو ندارم..
وبلاگ خانواده برتر وبلاگ خوبیه.. درسته که ممکنه نظرات بعضیا مورد قبول ما نباشه ولی در کل خوبه..
حقیقتش من یکی که برای تفریح به اون وبلاگ نمیرم.. مهمترین دلیل من برای سر زدن به اون وبلاگ اینه که شاید نظر من بتونه کمکی به سوال کنننده بکنه
و مشکل یه نفر رو حل کنه..
ضمنا من ندیدم که اقای نجفی نظرای مخالف رو تایید نکنه.. همه نظرات رو تایید میکنن مگه اینکه بی احترامی توش باشه...

به هرحال ممنون از نظرتون
امیدوارم عاقبت بخیر بشید.......

آقای فامیل دور سلام قبولی طاعات و عبادات  نمیدونم وبلاگتونو چک میکنید یانه بنده عضو بیان نیستم ونمیتونم به دوستان جواب بدم ودیدم شما وبلاگ دارین به همین خاطر اینجا مزاحم شدم  بنده سوال کننده ی پست مادرانی که میدونن دخترشون دوست پسر داره ولی..

بله باید گفت متاسفانه جز گروه دوم  هستن مقید که به مرور زمان... 😔😔 

رهبر گفته بودن در زمانه ای هستیم که رویش ریزش زیاده 

ولی من به عنوان دوستش که دوسالی ازش بزرگترم تفاوت سنی آنچنانی نداریم هیچ وقت این موضوع رو درک نمیکنم و نخواهم کرد که با ی نامحرم رابطه داشته باشم چون احساس میکنم خیانت به پدرم ومادر و همسر آیندمه

خیلیا اومدن تایید کردن گفتن این نشون میده باهم دوستن و مادر نگران اینه دخترش مجرد بمونه من حاضرم تا آخر عمر مجرد بمونم ولی همچین کاری نکنم 

به هر حال ببخشید اینجا مزاحم شدم 

انشا... با اعمالمون زمینه ظهور و فراهم کنیم نه این که.... 😔

التماس دعا توی این ماه مبارک 

پاسخ:
سلام خانم
نماز و روزه شما هم قبول درگاه حق..
بله منم کاملا با نظر شما موافقم.. به هرحال هر نسلی که میگذره تعداد افراد معتقدش نسبت به نسل قبلی کم و کمتر میشه متاسفانه.. شاید پس فردا بچه های ما هم دیگه مثه ما خودشون رو خیلی مقید ندونن ولی وظیفه ماست که نزاریم اینطوری بشن..
نکته دوم اینکه اگه همه عالم هم جمع بشن و یا کار بدی رو تایید کنن چیزی از بدی اون کم نمیشه بنابراین صرف تایید کردن خیلیا دلیل نمیشه که ما اون کار رو انجام بدیم و یا به قول معروف همرنگ جماعت بشیم..
ببخشید که دیر جواب دادم..
شما هم مارو از دعای خیرتون بی نصیب نزارید...
امیدوارم عاقبت بخیر بشید......

سلام آقای فامیل دور 

ببخشید اینجا مزاحم شدم همونطور که قبلا خدمتتون عرض کردم بنده نمیتونم عضو بیان بشم 

ببخشید ی سوال چرا ی دختر ارزش دو بار خواستگاری کردن نداره 😒

یعنی دخترا انقد از نظرتون بی ارزش هستن 😑 یعنی اگر عاشق دختری هم باشید ولی اون دختر توی اون موقعیت جوابش منفی باشه از عشقتون می‌گذارید  شاید دوسال دیگه موقعیت براش پیش اومد به نظرم این میشه غرور. 

شاید از من زمانی خواستگاری کرده باشه که موقعیت جواب بله رو نداشته باشم ولی دوسال دیگه بیاد جوابم مثبته حالا هم از نظر سن تحصیل و.... 

امیدوارم ببینید 😐

 

 

پاسخ:
سلام خوب هستید

نظر من یه نظر کلی بود.. یعنی نمیشه یه حالت خاص و استثنا رو به همه تعمیم داد..این جواب من اصلا به معنی بی ارزش دونستن دخترا نبود.. وقتی یه پسر عاقل از یه دختر عاقل دیگه خواستگاری میکنه و اون دختر به هر دلیلی جواب رد میده (تاکید میکنم به هر دلیل) اون پسر اگه بیشتر اصرار کنه هم خودش رو کوچیک کرده و هم اون دختر رو تو موقعیت بدی قرار داده..

به موارد استثنایی که شما گفتید هم کاری ندارم.. ضمنا اگه دختر عاقل باشه و الان مشکلی داشته باشه راحت میتونه اونو به پسر بگه و مثلا بهش بگه الان امکان ازدواج برام میسر نیست ولی شاید سال دیگه شرایطم اوکی بشه..

شاد و پیروز باشید....

سلام مجدد شما خوب هستید

شرمنده دیشب انقد اعصابم خورد شده  که چرا ب بی احترامی کرد م

بی ادبی منو به بزرگواری خودتون  ببخشید 🙏🙏🌱

حلال کنید 

شما اونجا خیلی مختصر توضیح دادین و من بد برداشت کردم 

شرمنده‌م بازم ببخشید

امیدوارم خوشبخت و عاقبت به خیر باشید و یک همسر خیلی خیلی خوب قسمتتون بشه🤲🤲🤲🤲🌱🌱

پاسخ:
مشکلی نیست.امیدوارم شما هم عاقبت بخیر بشید..

ممنونم از دعای خیرتون 

اونجوری که گفتین یعنی نبخشیدین دیگه ای بابا شرمندم به خدا 😔😔😔

  • نیاز به کمک فراوان
  • سلام میشه لطفا منو راهنمایی کنید خواهش میکنم من دخترم و 22 سالمه ومتاسفانه اداب معاشرت بلد نیستم و نمیدونم چه حرفی در چه جایی بگم

    ما همش تو خونه هستیم و بلد نیستم بیرون تنها نمیزارن برم خونه اقوام تا کمی اداب

    معاشرت یاد بگیرم این مسئله داره برام مشکل ایجاد میکنه کاشکی منم بتونم مثل بقیه ادما اداب معاشرت یاد بگیرم به نظرتون چیکار کنم کسی نیست منو راهنمایی کنه پدر ومادرم خوابن همش بهم بگین برای شروع از چی شروع کنم

    بعد یه سوال دیگه مثلا یکی خواست ازم سوال کنه در مورد زندگیم چطوریی بهش بگم محترمانه بهش برنخوره که مثلا تو زندگیم دخالت نکن

    مثلا یکیش همینه که نمیدونم چیکار کنم .تو مسائل ساده و از پیش پا افتاده زندگی رو نمیدونم ااااادوس دارم منم زرنگ باشم و ساده نباشم

    شما پدر شدین بزارین فرزندتون بادیگران ارتباط داشته باشه

    الان من از بس تو خونه بودم خنگ شدم هیچی نمیدونم چطور با ادما رفتار کنم بعد طرف تو بیمارستان بهم میگه تو روستایی هستی اااا 

    بازم سوال برام پیش اومد میکنم

    پاسخ:
    سلام
    نمی دونم با وبلاگ خانواده برتر اشنا هستید یا نه ولی اگه سوالتون رو اونجا ارسال کنید تعداد بیشتری از دوستان باتجربه می تونن کمکتون کنن..

    اداب معاشرت یخورده اش از توی خانواده میاد و یخورده دیگه اش اکتسابیه.. شما وقتی تو خونه هستید و مهمان میاد یا مادر پدرتون تلفنی با کسی صحبت میکنن بهتره به حرفاشون خوب گوش بدید و ببینید اونا چطور صحبت میکنن.. یا وقتی تو خونه دارید تلویزیون تماشا میکنید به نحوه صحبت بازیگرا و مجریا دقت کنید.. خیلی از مجریا فن بیان بلد هستن و خیلی خوب صحبت میکنن.. کتاب خوندن هم مفیده به نظرم تو اینترنت در خصوص اداب معاشرت سرچ کنید حتما مطالب مفیدی پیدا میکنید......

    در خصوص زرنگ بودن باید بگم این یه خصوصیتی هست که اکتسابیه .. یعنی معمولا ادما وقتی که در جامعه قرار میگیرن و با مشکلات و مسائل واقعی روبرو میشه کم کم با تجربه میشن.. اطلاعات زیاد داشتن باعث میشه که ادما کمتر گول بخورن.. مثلا ممکنه شما تا حالا هیچ ماشینی خریداری نکرده باشید و هیچ اطلاعاتی در خصوص خرید ماشین و نوشتن قولنامه سند زدن و نحوه گرفتن یا پرداختن پول نداشته باشید اما می تونید قبل از انچام معامله از یه نفر که تو این زمینه اطلاعات داره و یا با سرچ در اینترنت کمی اطلاعات بدست بیارید تا راحت نتونن سرتون کلاه بزارن...

    نکته اخر اینکه معمولا ادما با گذشت زمان زرنگ میشن من خودم به شخصه یه دختر یا حتی پسر 22 ساله زرنگ تا حالا ندیدم ....

    به هرحال نگران این موضوعات نباشید.. مطالعه و داشتن اطلاعات زیاد همیشه به انسان کمک میکنه......
  • نیاز به کمک فراوان
  • سلام خیلی ممنون برای راهنمایی

    تمام تلاشم رو میکنم تا مشکلاتم حل بشه

    سلام اقای فامیل دور شما چرا توی وبلاگ خانواده برتر  سنتون رو بیشتر از سن واقعیتون اعلام کردین شما ۳۰ ساله هستین ولی به همه میگین ۳۹ سالتونه و الان همه گیر دادن به سن بالاتون و پستتون بخاطر همین موضوع سن به حاشیه رفت البته دوستان حق دارن ایراد بگیرن چون بین یه ۳۹ ساله و یه ۲۷ ساله اختلاف سنی زیادی هست کاش از همون اول سن واقعیتون رو میگفتین . بنظرم یه پست بزارین و سن واقعیتون رو اعلام کنین تا بنظر نیاد که دنبال دختران بسیار کوچکتر از خودتون هستید توروخدا ببخشید فضولی کردم

     

     

    پاسخ:
    سلام
    والا تا اونجایی که خودم میدونم متولد 61 هستم و شمع 38 سالگی رو چند روز پیش فوت کردم بنابراین الان رفتم تو 39 سال
    بعدشم حرف بقیه مردم برام اصلا اهمیتی نداره بزار هرچی که میخوان بگن و قضاوت کنن.. 
    من اون کاری که فکر کنم درسته رو انجام میدم..
    امیدوارم خوشبخت بشید.........

    سلام تو یکی از پستای خانواده برتر گفتین از ارایش کردن متنفر هستین میشه بگین علتش چیه برام جالبه پدرم دقیقا مثل شما فک میکنه

    یعنی باعث تحریک پسرا میشه یعنی ملایم هم باشه بازم تحریک میشن اااااااااا

    مرجع تقلید مکارم شیرازی گفته ارایش ملایم مشکلی نداره

    حالا ماهایی اصلا زیبایی نداریم خب مجبوریم دیگه بزنیم اما من با ملایم موافقم ضد افتاب خوبه

    پاسخ:
    سلام
    تو کامنتهای این پستی که زیر میزارم یه دختر خانمی همین سوال رو از من پرسیده بودن و من اونجا جواب دادم . روش کلیک کنید.
     مگر خدا عادل نیست، چرا بعضی‌ها را فقیر و بعضی‌ها را پول‌دار آفرید؟ 

    بارک الله. ممنونم

    خدارحمتش کنه و باآقاابوالفضل عباس محشورشون کنه..این بزرگواران یادگاردوران کودکی مان بودند

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی