وبلاگ فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

وبلاگ فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

وبلاگی برای احوالات شخصی فامیل دور

۲۰
اسفند

سلام دوستان

این مطلبی رو که میخوام امروز بنویسم اصلا به این معنی نیست که احیانا از ازدواج کردن قطع امید کردم.. فقط برای این می نویسم که تو فضای اینترنت برام یادگاری بمونه و سالها بعد بیام و بخونمش.. همین...

تو پست های قبلی به صورت پراکنده مطالبی در مورد خودم نوشته بودم اما الان میخوام اینجا بصورت یکجا همه شون رو بنویسم...

هر پسر و دختری برای ازدواجشون یه سری فانتزیهایی تو ذهنشون دارن که قبل از ازواج و زمانی که مجرد هستن بعضی مواقع بهشون فکر میکنن..

مثلا یه سریا دنبال رمانتیک بازی هستن و میگن اگه ازدواج کنم حتما هر روز برای خانمم یه شاخه گل میخرم یا خانمایی که فانتزیشون اینه که بعد ازدواج برای شوهرشون هر روز لباس خوشگل موشکل بپوشن و خونه رو تاریک کنن و با شمع و برگ گلهای قرمز پر کنن و یه فضای رمانتیک برای همسرشون که خسته از سر کار بر میگرده بوجود بیارن..

این کارا به نظرم خیلی خوب هم هست و باعث نزدیک شدن زن و شوهر به همدیگه میشه...

منم از این کارا خوشم میاد البته میدونم نمیشه هر روز این رمانتیک بازیا رو دراورد اما ماهی چند بار که میشه.. میدونم که وضعیت اقتصادی و مشکلات مردم دیگه رمغی برای انجام این کارا نمیزارن اما نمیشه نسبت به زندگی زناشویی و متاهلی هم بی تفاوت بود چرا که اگه زندگی حالت روتین پیدا کنه به نظرم کم کم خسته کننده میشه و رابطه ای که خسته کننده بشه به مرور زمان رو به پژمردگی میره...

 

به هرحال میخوام چند تا از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری خودم و کارایی رو که دوست دارم برای همسر و بچه ام انجام بدم رو اینجا تو این تاریخ بنویسم تا برای اینده ثبت بشه.. خخخ (حالا انگار چه ادم مهمی هستم من!!!! نادر شاه با اون عظمت رفت و هیشکی ازش یاد نمیکنه چه برسه به من که فقط یه فامیل دورم خخخخخخخ)

 

اولین ویژگیم اینه که ادم شوخ طبعی هستم و اگه تو جمعی باشم معمولا با تیکه هایی که می اندازم باعث شادی میشم این یادگار دوران پشت نیمکت نشینیه مدرسه است یادش بخیر...احتمالا به خاطر همین ویژگیم زن اینده ام همیشه شاد باشه البته اگه خودش دوست داشته باشه مثلا یکی از این دخترایی که رفته بودم دیدنش تو ظاهر نشون میداد که خیلی خوشش اومده و همه اش میخندید و وقتی اون قرارمون تموم شد گفت یکی از بهترین روزای عمرم بود (تقریبا تو اولین دیدار 4 ساعت با هم بودیم!!!) اما بعدا که میخواست نظر منفی بده از این ویژگیم هم ناراضی بود البته تو اولویت 3-4 بود اولین مشکلش پولدار نبودنم بود...

 

دوم اینکه کودک درونم به شدت فعاله و هر از چندگاهی شلوغ بازی درمیارم چه تو خونه و چه تو جمع دوستا و چه حتی سر کار.. مثلا بعضی وقتا تو محل کار میرم رو میز همکارای دیگم رو بهم میریزم مثلا خودکاراشون رو میریزم رو میزشون و در میرم یا اینکه یه سری برچسب اموال تو کشوم قایم کردم و رو همه وسایل همکارام می چسبونم.. روی موبایل و حتی جاسوییچی اکثر همکارام برچسب اموال زده بودم (برای اونایی که اشنایی با برچسب اموال ندارم باید بگم که این برچسب ها رو با برچسب های معمولی فرق دارن و به راحتی کنده نمیشن) یعنی دهن همکارام سرویس میشه تا بخوان برچسبها رو از رو اموالشون بکنن...

یا مثلا وقتی میخوام  یه صندلی رو از این ور شرکت به اون ور شرکت ببرم روش سوار میشم و مثه اسکیت هولش میدم و تا اون ور میرم... 

یا تو شرکت با سوت اهنگ میزنم اهنگ انقلابی و اهنگ ترانه هایی رو که دوست دارم...

یا تو شرکت قبلی که بودم با دخترا تو شرکت فوتبال بازی میکردیم. شرکتمون بزرگ بود میشد در واحد خودمون رو ببندیم به همین خاطر بعضی روزا تو واجد خودمون فوتبال بازی میکردیم.. یادش بخیر...

یا مثلا شرکتمون کلی پول داده و روانشناس اورده و کلی تست انلاین طراحی کرده بودن که همه کارمندا برن پاسخ بدن من دیدم همه مثه خر تو گل موندن اما من تو 20 ثانیه همه اش رو جواب دادم اگه گفتید چجوری؟؟ آفرین همه رو بدون اینکه بخونم الکی میزدم خخخخخ فک کنم روانشناسه وقتی جوابای تست منو دیده دود از کله اش بلند شده خخخخخخ

 

 

سوم اینکه به شدت اهل ورزش هستم.. از فوتبال گرفته تا کوهنوردی و دوچرخه سواری و شطرنج و پینگ پنگ... و اگه همسرم اهل ورزش باشه مطمئم بهش با من خوش میگذره....

یه سری فانتزیام هم در طیف ویژگی های دو سه هست و مثلا دوست دارم با همسر اینده ام تو خونه فوتبال بازی کنیم .. من استقلالی هستم و اون مثلا پرسپولیسی باشه و هی ببرمش و بزنم دهنشو سرویس کنم و وقتی داشت گریه میکرد بهش بخندم خخخخخ

یا مثلا تو خونه با بالشت دنبالش کنم و بزنم تو سر و کله اش و بازم دهنش سرویس شه خخخخ

یا مثلا بگم بدو و بپر بغلم وقتی  پرید  جاخالی بدم بخوره زمین و دهنش سرویس شه.. و وقتی خورد زمین و داشت گریه میکرد بگیرمش یه عالمه بوسش کنم و زمین رو بزنم که عشقم رو زد و اگه بازم داشت گریه میکرد تو نافش پوف کنم تا بخنده .........

 

چهارم اینکه سلیقه ام تو لباس خریدن خیلی خوبه ... به حدی که دخترای شرکت قبلی مون همه اش بهم حسودی میکردن و میگفتن این لباسایی که میخری سلیقه خودت نیست و حتما یه دختری برات اینارومیخره.. تقریبا هرکی منو میشناسه بهم گفته ک این لباسارو از کجا میخری یا در مورد لباس خریدن ازم نظر میپرسن... اینم داخل پرانتز بگم که پول زیادی خرچ لباس و کفش میکنم اما همونقدر که لباس خوب رو میشناسم از قیمت هم سردرمیارم و با قیمت مناسب لباس خوب میخرم..

تقریبا 30 تا کفش دارم و دوتا کمد لباس و پیراهن.. همه شونم مارک دار هستن اصلا جنس ایرانی نمیخرم... ده بیستا پیراهن چهارخونه دارم فقط...

بعضی مواقع از یه لباس چندتا و چند رنگ مختلفش رو میخرم.. مثلا از یه شلوار سه رنگ مختلفش رو خریدم از کفش همینطور  ..

و از الان هم یه سری لباسامو گوشه کمدم نگه داشتم برای زن اینده ام.. بعضی مواقع کفش یا لباس زنونه که میبینم که خوشگله و قیمتش مناسبه دوست دارم بخرمش اما چون نمیدونم همسر جان چه سایزی هستن بر خودم غلبه میکنم خخخخ

 

پنجم اینکه سلیقه خوبی تو موسیقی و فیلم دارم و تقریبا تمام فیلمهای معروف و غیر معروف رو دیدم و هنوزم دارم میبنیم در مورد اهنگ هم هر هفته تمام اهنگ هایی رو ک منتشر میشن از دو تا سایت معروف دانلود میکنم و بعدش خودم سلکشن میکنم... قبلا که ماشین داشتم رو ماشینم سیستم حرفه ای داشتم و گوش میدادم الان ماشینم رو فروختم اما سیستم رو هنوز دارم و ماشین بخرم دوباره راهش می اندازم.. سیستمم جوریه که وقتی صداش رو میزاشتم رو متوسط آژیر کل ماشینایی که تو خیابون پارک بود به صدا در میومد...

عاشق بارون هستم  و یه سلکشن از اهنگ هایی که درباره بارون خونده شده درست کردم .. این کار چند سال طول کشیده و هنوزم دارم بهش اضافه میکنم تا الان نزدیک 250 تا اهنگ درباره بارون جمع کردم اگه همسرجان هم مثه من عاشق بارون باشن دیگه تو شبای بارونی تا خود صبح رانندگی میکنم و با صدای بلند ترانه های بارونی گوش میکنیم... خودم بعضی وقتا شبای بارونی میرفتم و گوش میدادم ولی حیف الان نه ماشینش رو دارم نه همسرش رو (شکلک گریه لدفا)

البته اینم بگم رو این سلکشن بارونی خیلی حساس هستم و سه جای مختلف سیوش کردم و اصلا یه هیچ کس هم نمیدمش..

 

خلاصه اینکه این همه استعداد دارم اما یه همسر و پسری ندارم که اینا رو بهشون یاد بدم و بهشون عشق بورزم و به پسرم فوتبال و کوهنوردی یاد بدم ( پدرم ورزشکار بودن و مقام اولی تو استان داشتن روی دستاش راه میرفت.. ایشون هم فوتبال و پینگ پنگ و والیبال و شطرنج و پاسور و غیره رو بلد بودن و هستن و منم به ایشون رفتم)

چرا من پسر ندارم که اینارو بهش یاد بدم...

بعضی مواقع کفش کوچولو یا لباس کوچولو خوشگل نایک یا ادیداس میبنیم دلم غش میره که اونو یه روزی برای بچه ام بخرم...یا برای همسرم بخرم...

یا این دیوونه بازیامو بهشون یاد بدم و هی سورپرایزشون کنم و بخندونمشون......

 

 

 

  • فامیل دور
۲۹
بهمن

 


 

  • فامیل دور
۰۴
بهمن

سلام به همگی

ماه رجب رو به همگی تبریک میگم.. ماه رمضون هم از رگ گردن بهمون نزدیکتره خخخخ

در بین امتحانات ارشدم گفتم بیام اینجا و بگم که همه برنامه ها و سایت های معرفی رو گذاشتم کنار. چونکه هیچکدومش به درد من نخورد.. این برنامه ها لااقل برای من خیلی فایده ای نداشت و اون کسی رو که میخواستم پیدا نکردم.. از این حدود 100 نفری که برنامه ها و سایت های مختلف بهم معرفی کردن تعداد دخترایی که مورد پسندم بود کمتر از 10 تا بود..

همونطور که قبلا گفتم اغلب دخترایی که معرفی میکردن یکی از دو معیار مهم من یعنی ظاهر و حجاب رو نداشتن متاسفانه.. به همین خاطر دیگه بیخیالبشون شدم...

یه نکته منفی که این برنامه ها و این واسطه های ازدواج دارن اینه که اکثر دختر و پسرایی که کارشون به معرف و این برنامه ها میکشه دارای یه ضعفی هستن حالا یا سنشون بالاست مثه خود من یا ظاهرشون معمولی و رو به پایینه یا سطح خانوادگی و اقتصادیشون..

همونطور که میشه حدس زد دختری که ظاهرش بالاتر از متوسط باشه کارش به این واسطه ها نمیفته و تو همون در و همسایه و فامیل و دانشگاه ازدواج میکنه..

به همین خاطر و بخاطر تجربه ای که تو این دوسال به دست اوردم دیگه بیخیال همه شون شدم و همه برنامه ها رو پاک کردم..

نمیدونم اخرش چی میشه و اینکه ازدواج میکنم یا نه ولی اگه خبری شد حتما میام و تو همین وبلاگم میگم...

به هرحال تو این ماه عزیز برای همه دوستان ارزوهای خوب میکنم...

 

 

  • فامیل دور
۱۶
آذر

 

 

  • فامیل دور
۱۷
آبان

 

 

  • فامیل دور
۲۳
مهر

سلام

امشب اعصابم خورده و اگه اونایی که تو پست قبلی گفتن به مادرت بگو سه باره زنگ بزنه و نظر اون خانواده بی شعور رو بپرسه دم دستم بودن شل و پل میکردم خخخخخخخ

 

قبلا گفتم که دوتا واسطه مهربون هستن که بهم دختر معرفی میکنن یکیشون تو چند روز گذشته عکس یه دختری رو برام فرستاد به همراه مشخصاتش و نظرم رو پرسید ( قبلا گفتم که هیچ واسطه ای عکس نمیفرسته اما اینا چون حساسیت های من رو ظاهر رو میدونن عکس دختر رو هم برام میفرستن) هیچی دیگه طبق معمول از دختره خوشم نیومد و به خانم واسطه گفتم ایشون هم پیگیر اون دختر قبلیه شدن و منم داستان رو براشون تعریف کردم و ایشون هم قصدشون همیشه کمک کردنه گفتن اگه مایل باشید من باهاشون صحبت کنم و اگه نظرشون منفی نبود بهتون خبر میدم که مادرتون مجدد تماس بگیرن..

منم گفتم اینجوری مشکلی ندارم.. امشب بهم پیام دادن که به مادرت بگو بهشون زنگ بزنن ..

 

مادرم هم به مادرشون زنگ زدن و اون خانم شروع کردن به داستان تعریف کردن که دخترم چند روز پیش با یه اقایی رفتن بیرون و از رفتار اقا زده شدن و الان دیگه کلا قصد ازدواج ندارن...

اینو که مادرم گفت بهش گفتم بهش فحش ندادی؟؟!!مگه ما مسخره اینا هستیم ....یعنی شانس اوردن که گوشی دست خودم نبود وگرنه هرچی که لیاقت خانواده بی شعورشون بود  نثارشون میکردم...

 

بی شرفا فکر نمیکنن یه خانواده و دوتا معرف رو یه ماه سر کار گذاشتن و اصلا فکر نکردن پسر بیچاره چه گناهی کرده که باید جلوی مادر غرورش بشکنه؟؟؟ مادرم که جز با احترام با اون خانواده بی شعور رفتاری نکرده بودن ..سه بار هم که بنده خدا تماس گرفت...

 

واقعا من فاز اینجور ادما رو نمی فهمم.. خوب به هر دلیلی جوابتون منفیه عین ادم همون اول بنالید دیگه ... این بازیا چیه... یعنی از حق الناس نمی ترسید؟؟!!!

به اون خانم واسطه گفتم بنده خدا هنگ کرد... فقط اظهار شرمندگی میکرد...

من خودم رو ادم خوبی نمیدونم ولی واقعا همیشه یه چیزی برام مهم بوده و اونم رعایت حق الناسه.. اینکه به مردم احترام بزاریم.. خدا شاهده هر دختری رو نپسندیدم همون روز بهش گفتم یعنی حتی نزاشتم یه روز معطل بمونه .. میدونم صبر کردن و منتظر بودن چقد بده...

 

به هرحال وای به حال اونایی که گفتن دوباره تماس بگیر... دم پرم بیایید خونتون گردن خودتونه

شیطونه میگه عکس دخترش رو بزارم تو نت ابروشو ببرم.. لعنت بر شیطون..

angryangryangryangry

 

 

اهنگ رو با هدفون و با صدای بلند گوش کنید...

 

 

 

  • فامیل دور
۱۶
مهر

سلام دوستان

از این به بعد تصمیم گرفتم به جز خاطرات خاستگاریام مطالب جالب و اهنگ هم داخل وبلاگ قرار بدم.. در مورد اهنگ و ترانه ادعام میشه... یعنی اینکه اکثر اهنگایی که بگم هیت میشن بی برو برگرد هیت میشن.. البته سعی میکنم اهنگ هایی بزارم که حق الناس برام نداشته باشه.. یعنی اهنگایی رو میزام که خواننده هاشون اکثرا ناشناس هستن و ترانه هاشونو خودشون به صورت رایگان در سایت های پخش اهنگ قرار میدن...

 

اینم بگم که یه سلکشن 200 اهنگی از ترانه هایی که درباره بارون خونده شده در طی چند سال جمع کردم که اونا رو به هیشکی نمیدم و تو وبلاگ هم نمیزارمشون فقط خواستم دلتون رو بسوزونم.. بعضی شبای پاییز که بارون میاد میزنم بیرون و تو ماشینم با صدای بلند بهشون گوش میدم البته تنهایی( شکلک گریه لطفا)..

 

تو ماشینم سیستم خفنی هم دارم تصور کنید زیربارون نصفه شب ترانه های بارونی با صدای بلند و سرعت کم ماشین چه شودددددددددد

 

امشب هم میخوام یه کلیپ جالب از اقوی همساده (عشق سوم در کلاه قرمزی) براتون بزارم که اتفاقا به حال و هوای وبلاگم هم میخوره...در خصوص علف به دهن بزی باید شیرین باشه معروفه

بینید و نظرتون رو بگید که موافقید چند وقت یه بار کلیپ و ترانه بزارم یا نه؟؟؟

 

اصلا مگه می تونید مخالفت کنید ... وبلاگ خودمه دوست دارم هرکاری باهاش بکنم خخخخخخخخ

 

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 33 ثانیه

  • فامیل دور
۰۷
مهر

سلام

همین هفته پیش از طریق یکی از همون خانمهایی که گفتم تو تلگرام فعالیت دارن یه خانم متولد 67 بهم معرفی شد که عکسشون رو هم دیدم.. این معرفه خیلی باحاله خودش از قبل عکس دخترا رو برام میفرسته چون میدونه من رو چهره و حجاب حساسم خخخخ.. چهره اش محجبه و خوب بود البته شاغل نبود و خونه شونم قلهک بود.. 

خانم واسطه نظرمو پرسیدن منم گفتم معرفی کنید و شمارشونو بدید ایشون هم شماره دادن مادرم با مادرشون تماس گرفتن و عکس های منو برای مادرشون فرستادن و ایشون گفتن با دخترم صحبت میکنم و بهتون خبر میدم... فردا شبش به مادرم گفتم تماس بگیرن و ایشون هم با مادر دختر خانم تماس گرفتن و مادرشون گفتن یه چند روزی زمان بدید و خبر میدیم..

الان هم یه هفته گذشته و خبری نشده.. مادرم میگفت بزار دوباره زنگ بزنم اما من مخالفت کردم و گفتم خودشون باید شعور میداشتن و خبر میدادن ما که یه بار برای گرفتن جواب زنگ زدیم........

من تعجب کردم چون تا حالا کسی برای دیدن عکس اینقد معطلمون نکرده بودن معمولا همون روز یا نهایتا فرداش یا میگن دخترمون پسندید و شماره دختر رو میدن برای هماهنگی جلسه حضوری یا هم میگن نپسندیدن و قضیه منتفی میشه.....

به هرحال تو این قضیه خواستگاری هر روز دارم چیزای جدیدی میبینم........

راستی ارشد هم قبول شدم و از هفته دیگه میرم دانشگاه اگه اونجا هم کیس ازدواج پیدا کنم میام براتون تعریف میکنم خخخخخخخخخخ

  • فامیل دور
۰۷
مهر

سلام دوستان

تو این چندوقت چندین مورد واسه اشنایی و ازدواج پیشنهاد شد که یا تو مرحله دیدن عکس رد شدن یا یه جلسه ای دیدار حضوری داشتیم و بعدش ردشون کردم..

خیلیاشون چیز خاصی نداشتن که نیاز به تعریف باشه..

دوتاشون که جالب بودن رو براتون تو این پست تعریف میکنم..

 

دختره متولد 70-71 بود و تک فرزند لیسانسه بود پدرش تو بازار عمده فروش بود.. دختره خودش خونه داشت و محل زندگیشونم مرکز شهر بود مادرش هم زن فرهیخته ای بود ..

دختر ساده و بی شیله پیله ای بود دو جلسه حضوری دیدمش.. حجابش اونجوری که من میخاستم نبود و قدشم کوتاه تر از اون چیزی بود که مورد نظر من بود و تو دو جلسه ای که باهاش صحبت کردم احساس کردم خیلی درکی از زندگی نداره چون تو رفاه بوده.. میگفت ماهانه 5 تا 8 میلیون از پدرم پول تو جیبی میگیرم...خخخخ

 

البته به نظر دختر بسازی می اومد و میگفت مشکلی نداره که خونه ش رو بفروشه منم خونه مو بفروشم یه خونه بزرگتر و بهتر بخیریم یا اینکه میگفت به مهریه اعتقادی نداره و 5 تا سکه هم خوبه و اینکه خیلی هم اهل عروسی گرفتن نبود و میگفت اگه عروسی هم نگیری من مشکلی ندارم..

به هر حال از یه نظرایی خوب بود و از یه نظرایی مناسب نبود.. 

نهایتا اینکه بهش جواب رد دادم....

 

اما دختر دوم که تاالان تنهادختری بود که دوست داشتم باهاش ازدواج کنم..

 

چهره و رفتار ایشون به دل من نشسته بود و ایشون هم همینطور اما در مورد مسائل مالی بسیار سختگیر بودن به طوریکه  قبل از اینکه ما همدیگه رو ملاقات کنیم  در مورد اینکه بنده خانه دارم یا نه از واسطه سوال پرسیده بودن .. یه نکته رو همینجا بگم من به واسطه ها یا این کانالهای ازدواج نمیگم خونه دارم معمولا می نویسم که توانایی تهیه خونه رو دارم..

 

بعد از تماس های اولیه باز هم ایشون این مورد رو تلفنی ازمن سوال پرسیدن و من بازم به ایشون گفتم درملاقات حضوری بازم دقیقا اندازه و مکان خانه من رو ازم پرسیدن و بعد ازی اینکه بهشون گفتم ایشون گفتن باید یه خونه بزرگتر و نزدیگ تر به ما بگیرید که من گفتم در توانم نیست و ایشون گفتن از والدینتون پول بگیرید که من ابتدا مخالفت کردم اما بعدش چون ازشون خوشم اومده بود قبول کردم اما بازم به این راضی نشدن و گفتن چون شما کارمند هستی و حقوق کارمندی کمه و امنیت شغلی هم نداری یه خوونه دیگه هم از پدر مادرت بگیر که من بازم راضی نشدم اما وقتی ایشون جواب منفی بهم دادم گفتم باشه از والدینم میخوام که یکی از خونه هاشون رو در اختیار من قرار بدن تا من کرایه بدم و کرایه اون خونه هم به من برسه اما ایشون گفتن که نه باید خانه رو هم به اسم شما بزنن که این برای من خیلی ناراحت کننده بود و بهشون ابراز ناراحتی کردم اما ایشون از حرفشون کوتاه نیومدن و نهایتا من یهشون گفتم به شرطی این کار رو میکنم که شما هم یا از پدرتون یه خونه بگیرید یا مهریه خیلی کم قرار بدید که من هم بتونم به خانواه ام بگم که دختر خانم هم یه امتیازی دارن و روم بشه که این درخواست رو ازشون بکنم که ایشون به هیچ وجه کوتاه نیومدن و قبول نکردن..

 

. من تا الان هیچ پول و امکاناتی از پدر و مادرم نگرفتم و اصلا هیچوقت روم نمیشد که این درخواستهارو ازشون بکنم اما بخاطر ایشون این درخواستهارو ازشون کردم که الان به شدت پشیمونم..

به هرحال ایشونم نشد.. اینم بگم معمولا جلسات اشنایی من با دخترا بیشتر از 1 ساعت طول نمیکشه اما با ایشون 6 ساعت تو همون جلسه اول نشستیم و گفتیم و خوردیم و خوش گذروندیم... اما چه فایده.......

  • فامیل دور
۰۷
مهر

سلام

در ادامه سلسله خاطرات خاستگاری تو این مدتی که نبودم به ملاقات دوتا دختر خانم چادری دیگه رفتم..

هر دوتاشون از طریق برنامه آدم و حوا بهم پیشنهاد آشنایی دادن( اصولا یکی از معایب و شایدم مزایای برنامه آدم و حوا اینه که 90درصد دخترایی که توش ثبت نام کردن چادری هستن.. حالا دلیلشو نمیدونم) 

 

به هر حال اولی یه دختر خانم 33 ساله ساکن سعادت اباد و دارای مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی بود و تدریس و مشاوره میکرد.. پدرشون فوت کرده بودن و یه خواهر و مادر داشت..

 

چهره اش معمولی بود ولی از اینایی نبود که به خاطر چهره ردش کنم..یه بار باهاش تو هتل اسپیناس پالاس قرار گذاشتم و رفتم دیدمش.. از این دختر چادریایی بود که دنبال پسر مثه خودشون میگشتن و چون من هم از اون پسرا نبودم ( قبلا هم گفتم که اهل لباس و موسیقی و تیپ زدن هستم) با هم به تفاهم نرسیدیم و ایشون جواب رد بهم دادن...یادم رفت بگم که قبل از ملاقات حضوری تلفنی که با ایشون صحبت کردم گفتن حاضر نیستن عکس بدن و بدون دیدنشون با هم قرار ملاقات گذاشتم..

 

دختر دومی  هم یه دختر 32 ساله بودن که بیکار بودن و داشتن خودشون رو برای ارشد اماده میکردن.. خونه شون میدون فردوسی بود و وضع مالی خوبی نداشتن چون نه ماشین داشتن نه خونه... بعد از اینکه بهم پیشنهاد دادن با اینکه تقریبا بیشتر معیارهای منو نداشتن گفتم حالا  باهاشون صحبت کنم و ببینم چی میشه و بعد از رد و بدل کردن شماره گفتم بیام از تجربیاتی که از ملاقات با دختر قبلی به دست اوردم همون اول بصورت تلفنی به دختره بگم که چجور ادمی هستم و اگه موافق نبود تو همون مکالمه تلفنی قضیه رو کنسل کنیم و الکی ملاقات حضوری نریم..

 

.اول مکالمه تلفنی ازش درخواست عکس کردم ولی مخالفت کرد و تو مکالمه تلفنی بهشون گفتم که اهل پوشیدن شلوار پارچه ای و تیپ بسیجی نیستم و اهنگ و ماهواره و فیلم دوست دارم و کوهنوردی مختلط میرم ولی در عین حال اهل نماز و روزه و حلال و حروم هم هستم ... گفت فکرامو میکنم بهتون خبر میدم بعد نیم ساعت پیامک داد میتونم عکس شمارو ببینم منم بهشون گفتم بصورت یه طرفه عکس نمیدم اگه شما عکستون رو برام بفرستید منم عکس میدم که بعدش دوتا عکس از خودش برام فرستاد و منم همینکارو کردم و نهایتا اینکه از هم خوشمون اومد و ملاقات حضوری گذاشتیم و رفتیم یه کافه و در مورد همین چیزایی که تو تلفن با هم حرف زده بودیم مفصلتر صحبت کردیم..

 

یکی از چیزایی که تو ملاقات حضوری گفت و من فهمیدم این بود که کوهنوردی مختلط من خوشش نمی اومد و دیگه اینکه پیرو ولایت فقیه بود و منم باهاش مخالفت کردم در هر دو مورد و دلایل خودم رو بهش گفتم..در مورد موسیقی هم مخالف گوش دادن به هر موزیکی بود و نسبت به گوش دادن به صدای خواننده زن مشکل داشت..

 

نهایتا اینکه بعد از یه روز نظرشون رو پرسیدم و گفتن با یه سری مسائل مطرح شده مشکل دارن و قرار شد با هم در ارتباط با این مسائل مجددا گفتگو کنیم که روزی که قرار بود همدیگه رو ببینیم پیامک دادن و گفتن نیازی نیست و تصمیم گرفتن قضیه رو به کل کنسل کنن.. منم براشون ارزوی خوشبختی کردم و این مورد هم منتفی شد...

 

تجربه ای که من از ملاقات با این سه تا دختر چادری اخری به دست اوردم این بود که یه سری دختر چادری داریم که در عین حال که اهل واجبات و نماز روزه هستن مخالفتی با ماهواره و موسیقی ندارن و اصطلاحا متعادل تر هستن و یه سری دیگه هم مثه این دو مورد اخیر خیلی سخت گیر هستن و تقریبا دنبال پسر بسیجی طور و طالب شهادت میگردن..

و نکته دیگه اینکه هر چی سن این دخترا بالای سی میره سخت گیر تر میشن اون دختر چادری اولی که تو پست قبلی بهش اشاره کردم سی ساله بود و متعادل تر بود ولی این دوتای اخیر با اینکه 33 و 32 ساله بودن همچنان بصورت سفت و سخت روی مواضع خودشون بودن و حتی حاضر نبودن در موردش گفتگوی بیشتری انجام بدن..بخصوص این دختر اخری که خودش پیشنهاد گفتگوی بیشتر رو داد تا به تفاهم برسیم اما یه دفعه زد زیرش...

 

به هرحال فعلا که با دخترای چادری هم به نتیجه نرسیدیم...البته اینم قبلا گفتم من به شخصه دختر با حجاب مانتویی رو به با حجاب چادری ترجیح میدم ولی با این حال مخالفتی با چادر ندارم....

  • فامیل دور